تفسير آيات مشكله قرآن مجيد(2) - رحمت و بلا از خداست‏يا از انسان؟

پدیدآورجعفر سبحانی

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 1080 بازدید
تفسير آيات مشكله قرآن مجيد(2)

رحمت و بلا از خداست‏يا از انسان؟

جعفر سبحانى

واژه «حسنه‏» به‏طور مفرد، اعم از معرفه و نكره بيست و هشت‏بار و لفظ‏«سيئه‏» به همين شيوه بيست و دو بار، در قرآن وارد شده‏اند، و در همه موارد دريك معنى جامع به كار رفته‏اند، و «حسنه‏» از ماده «حسن‏» به معنى «خوبى‏» و«سيئه‏» از ماده «سوء» به معنى «بدى‏» گرفته شده درحالى كه براى هر يك بيش‏از يك معنى وجود ندارد ولى مصاديق آنها مختلف است.
گاهى حسنه و سيئه در مورد كارهاى خوب و بد انسان بكار مى‏روند، كارهائى كه‏براى آنها پاداش و كيفرى در سراى ديگر مقرر شده است مانند آيه ياد شده در زير:
(من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسيئه فلا يجزى الا مثلها و هم لايظلمون)(انعام: 160) «هركس يك كار نيك انجام دهد، براى او پاداشى ده برابر است‏و هر كس كار بد انجام دهد، فقط همانند آن كيفر داده مى‏شود و به آنان ظلم‏نمى‏شود».
و در آيه ديگر نيز مى‏فرمايد:
(...ان الحسنات يذهبن السيئات...)(هود: 114):
«كارهاى نيك (واكنش كارهاى) بد را از بين مى‏برد».
روشن است درا ين دو آيه حسنه و سيئه در افعال خوب و بد انسان بكار رفته به‏گواه اين‏كه براى آنها در متن آيه پاداش و كيفر وارد شده است.
و گاهى اين دو واژه در مورد رحمت و بلا به كار مى‏روند مثلا همه ما باران و وفورميوه‏ها و ديگر نيازمنديهاى زندگى را نعمت، خشكسالى و قحطى و كمبود مواد غذائى‏را بلا مى‏ناميم. و در آيه ياد شده در زير هر دو لفظ در اين معنى بكار رفته‏اندآنجا كه مى‏فرمايد:
(...و بلوناهم بالحسنات والسيئات لعلهم يرجعون)(اعراف: 168):
«آنان را با نيكيها و بديها آزموديم شايد از طغيان خود باز گردند».
از اين كه در آيه، هر دو را مايه آزمون دانسته است، خود نشانه اين است كه‏مقصود رحمت و بلاست كه احيانا دامنگير فرد و جامعه مى‏شود.
با توجه به اين دو نوع كاربرد كه در اين دو لفظ سراغ داريم، توجه شما را به‏تفسير آيه‏هاى هفتاد و هشت و هفتاد و نه سوره نساء كه اين دو واژه در آنها واردشده است، جلب مى‏نمائيم آنجا كه خدا مى‏فرمايد:
(...و ان تصبهم حسنه يقولون هذه من عندالله و ان تصبهم سيئه يقولوا هذه من‏عندك قل كل من عندالله فمال هولاء القوم لا يكادون يفقهون حديثا)(نساء: 78):
«هرگاه به آنان(منافقان عصر رسالت) خير و سودى برسد، مى‏گويند از ناحيه خداست‏و اگر شر و ضررى متوجه آنها شود مى‏گويند (اى پيامبر!) از ناحيه توست، بگو(برخلاف گمان باطل شما) هر دو از ناحيه خداست چرا اين گروه حقيقت را درك‏نمى‏كنند».
(ما اصابك من حسنه فمن الله و ما اصابك من سيئه فمن نفسك و ارسلناك للناس‏رسولا و كفى بالله شهيدا)(نساء: 79):
«آنچه از نيكيها و بديها(به تو اى پيامبر) برسد، از ناحيه خداست و آنچه كه‏از بديها به تو برسد، از ناحيه خود توست، و ما ترا براى مردم به عنوان پيام‏رسان‏فرستاديم و كافيست كه خدا شاهد و گواه است‏».
مقصود از «حسنه‏» و «سيئه‏» در اين دو آيه به گواهى واژه «تصبهم‏» رحمت وبلاست كه دامنگير انسانها مى‏شود نه اعمال خوب و بد انسان كه او انجام مى‏دهد.
در اين دو آيه در باره خوبيها و بديها و به اصطلاح رحمت و بلا (به ظاهر) سه‏نظريه مطرح شده است:
1 - نظريه منافقان: خوبيها از خدا، و بديها از ناحيه پيامبر(ص).
2 - نظريه قرآن در ذيل همين آيه: رحمت و بلا هر دو از خداست.
3 - نظريه قرآن در آيه دوم خطاب به پيامبر(ص): رحمت از خدا و بلا از ناحيه‏پيامبر(ص) است.
شكى نيست كه نظريه منافقان مردود بوده و خدا آن را با طرح نظريه دوم مردودمى‏شمارد ولى سخن اينجاست كه چگونه در دو آيه متصل به‏هم در تفسير رحمت و بلا دونظر به ظاهر مختلف وارد شده در ذيل آيه دوم هر دو را از ناحيه خدا مى‏داند و درآيه دوم قائل به تفصيل مى‏شود رحمت را از خدا و بلا را از پيامبر مى‏داند.
اكنون با تفسير هر دو آيه، ابهام برطرف مى‏شود:
قبل از تفسير يادآور مى‏شويم كه در اين دو آيه جاى سوال ديگرى نيز هست و آن‏اين كه در آيه نخست محور سخن منافقان بوده و نظر آنها را با به‏كار گرفتن ضميرغائب نقل و رد مى‏كند ولى در آيه دوم شيوه سخن را عوض كرده و از سخن گفتن به‏صورت ضمير غائب درباره منافقان منصرف، و خطاب را متوجه پيامبر(ص) مى‏كند. و درباره رحمت و بلائى كه متوجه پيامبر(ص) مى‏شود، سخن مى‏گويد. در اينجا اين سوال‏مطرح مى‏شود كه فلسفه تغيير شيوه سخن از «و ان تصبهم‏» به «ما اصابك‏» چيست؟

اينك رفع هر دو ابهام

نظريه منافقان عصر رسالت چيز جديدى نبوده، بلكه ريشه درافكار فراعنه عصر حضرت موسى(ع) دارد آنان نيز وجود موسى(ع) را ناميمون و شوم‏تلقى كرده هر نوع بلائى كه به مصر و مصريان متوجه مى‏گشت، از ناحيه او مى‏دانستند،ولى با اين فرق كه فراعنه زمان حضرت موسى(ع) از فزونى غرور حاضر نبودند حسنه راتفضلى از جانب خدا بدانند، بلكه خود را مستحق حسنه دانسته و بديها را متوجه‏حضرت موسى(ع) مى‏كردند و در حقيقت كبر و غرور آنان از منافقان عصر رسالت فزونتربود چنانكه قرآن نظريه آنان را چنين نقل مى‏كند:
(فاذا جائتهم الحسنه قالوا لنا هذه و ان تصبهم سيئه يطيروا بموسى و من معه‏الا انما طائرهم عندالله و لكن اكثرهم لا يعلمون)(اعراف: 131):
«هرگاه نعمت‏به آنها مى‏رسيد، مى‏گفتند ما مستحق اين نعمت و بركت هستيم و هرموقع بلا به آنها مى‏رسيد، مى‏گفتند اين نتيجه وجود شوم موسى و كسانى است كه با اومى‏باشند، بگو شوميها و ناكاميهاى شما نزد خداست ولى بيشتر آنان نمى‏دانند».
قرآن با جمله «قل كل من عندالله‏» بر نظر هر دو گروه قلم بطلان كشيده و ريشه‏هر دو را خدا دانسته است. اينك در توضيح اين قسمت:

حسنه و سيئه هر دو از ناحيه خداست

رحمت و بلا پديده‏هاى آفرينشى هستند كه درزندگى انسان ظاهر مى‏شوند و آنچه را كه به سود انسان تمام شده، رحمت ناميده وآنچه كه به زيان او نتيجه مى‏بخشد، آن را سيئه مى‏خواند و در حقيقت رحمت و بلا دوپديده نسبى هستند كه در مقام مقايسه با زندگى انسان دو نام مختلف مى‏گيرند و اگراين مقايسه را ناديده بگيريم، جز پديده سماوى و ارضى نام ديگرى نخواهند داشت.
و به ديگر سخن: از آنجا كه باريدن باران و شكوفائى درختان و فزونى محصولات‏كشاورزى و يا نقطه مقابل آنها در قلمرو زندگى انسان قرار مى‏گيرند نام رحمت و بلاپيدا مى‏كنند و اگر انسانى در جهان نبود، هر دو، به نام پديده ناميده شده وپسوندى با خود نداشت.
با توجه به اين اصل مقتضاى توحيد در خالقيت و اين كه در جهان آفريدگارى جزخدا نيست، طبعا هر دو آفريده به هر دو نام مخلوق خدا بوده و از او سرچشمه‏مى‏گيرند و آن كس و يا گروهى كه ميان آن دو تفرقه افكنده يكى را به خدا و يا به‏خود و ديگرى را به پيامبران آسمانى نسبت مى‏دهند، مشرك بوده و توحيد در خالقيت‏را ناديده گرفته‏اند.
قرآن در آيات متعدد، براى جهان و پديده‏هاى آن بيش از يك خالق نمى‏شناسد چنانكه‏مى‏فرمايد:
(... هل من خالق غيرالله...)(فاطر: 3): «بگو آفريدگارى جز خدا هست؟» و نيزمى‏فرمايد: (الله خالق كل شى)(زمر: 62): «خدا آفريننده همه چيز است‏».
بنابراين حسنه و سيئه و يا رحمت و بلا از آنجا كه تحت عنوان شى قرار گرفته‏اند،قطعا خالقى جز خدا نداشته و هر دو از او سرچشمه مى‏گيرند اوست كه باران مى‏فرستد،چشمه‏ها و رودخانه‏ها را مملو از آب مى‏سازد به كشاورزى و باغدارى طراوت مى‏بخشد واوست كه روى مصالحى از نزول باران جلوگيرى مى‏كند و خشكسالى و قحطى پديد مى‏آوردو در نتيجه انسانهائى قربانى بى‏غذائى و يا بدغذائى مى‏شوند.
تا اينجا با مضمون جمله (قل كل من عندالله) آشنا شديم و فهميديم مقتضاى توحيددر خالقيت جز اين نيست كه هر دو پديده را به خدا نسبت دهيم و از نوع خالقى وفاعلى نسبت‏به هر پديده‏اى پرهيز كنيم.

حسنه از خدا و سيئه از انسان است

قرآن در عين تصديق نظريه نخست كه مقتضاى‏توحيد در خالقيت است، با يك ديد ديگر كه هرگز منافاتى با ديد نخست ندارد، حسنه‏را از ناحيه خدا دانسته و سيئه را از آن بشر مى‏داند.
اين تفصيل نه به خاطر اين است كه خدا را خالق حسنه و بشر را آفريننده سيئه‏مى‏داند كه با نظر نخست كاملا منافات دارد، بلكه در اين نظر علل غائى مطرح است.
توضيح اين كه: انسان هرچه هم شاكر و سپاسگزار و مطيع و فرمانبردار باشد، بانعمتهاى الهى شكر نعمت را انجام داده و از خود سرمايه‏اى نداشته و كارى انجام‏نداده است. هرگاه خدا چنين انسانى را مشمول لطف خود قرار دهد، تفضلى است ازجانب خدا. روى اين اساس صحيح است كه بگويد: (ما اصابك من حسنه فمن الله) يعنى‏اگر خدا ترا مشمول رحمتش قرار مى‏دهد، به خاطر تفضل اوست و بشر هيچ نوع حقى‏برگردن خدا ندارد و انگيزه، جز تفضل و ترحم چيزى نيست ولى هرگاه بلائى زندگى‏انسان را فرا مى‏گيرد علل پيدايش و سبب استحقاق آن را بايد در زندگى او جستجونمود.
انسان به خاطر طغيان و تكبر و سرپيچى از حق، مستحق بلا و كيفر مى‏شود تا از اين‏طريق بيدار گشته به سوى حق باز گردد. درست است آفريننده بلا خداست، ولى بشر نيزدر نزول آن سهيم است نه به معنى سهيم در آفرينش، بلكه به عنوان انگيزه و علت‏غائى. چون از مسير صحيح بيرون رفته مستحق خوردن تازيانه مى‏گردد و تازيانه‏هاى‏الهى به صورت بلا مجسم مى‏گردد و اگر او مرتكب گناه نمى‏شد، بلائى متوجه او نمى‏گشت.
بنابراين صحيح است كه بگويد: (و ما اصابك من سيئه فمن نفسك).
حاصل سخن در جمع بين اين دو نظر اين است كه اگر به رحمت و نقمت از ديده‏آفرينش و آفريدگارى بنگريم، آفريدگارى جز خدا ندارند و هر دو از آن اوست و اگربه اين دو از نظر انگيزه‏ها بنگريم، در نزول رحمت انگيزه الهى بر استحقاق انسان‏غلبه كرده و تفضل خدا مايه نزول رحمت است.
در حالى كه در بلا و نقمت‏سبب مهم نزول بلا خلافكاريهاى اوست و اگر او راه تقواو درستى را در پيش مى‏گرفت، هرگز بلا فرود نمى‏آمد چنانكه مى‏فرمايد:
(و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض ولكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون) (اعراف: 96):
«اگر مردم آبادى ايمان مى‏آوردند و تقوا پيشه بودند، درهاى بركات آسمان وزمين را به روى آنان مى‏گشوديم ولى آنان تكذيب كردند آنان را به كيفر اعمال خودگرفتيم‏».
تا اينجا پاسخ سوال نخست و يا به تعبير ديگر ابهام نخست‏برطرف شد.
و اما پاسخ پرسش دوم كه چرا شيوه خطاب را دگرگون كرد، علتش اين است كه خدا درعقد نظريه، منافقان را انسانهاى نافهم معرفى كرد و گفت: (فمال هولاء القوم لايكادون يفقهون حديثا).
بنابراين آنان صلاحيت آن را ندارند كه مورد خطاب قرار گيرند از اين جهت دربيان حقيقت، خطاب خود را به انسان والائى كه در پرتو الطاف الهى از حقائق آگاه‏است متوجه نموده و به او خطاب مى‏كند و مى‏فرمايد: (ما اصابك من حسنه فمن الله).
در پايان يادآور مى‏شويم كه خطاب به پيامبر نه از اين باب است كه او مرتكب‏خلافى مى‏گردد و واكنشى به نام سيئه دامنگير او مى‏شود، بلكه اين خطاب، خطاب‏تمثيلى است و با خطاب به او تكليف همه امت را روشن مى‏كند و به اصطلاح علمى ازقبيل: «اياك اعنى و اسمعى يا جارى‏» مى‏باشد.

مقالات مشابه

ارزیابی دیدگاه مفسران درباره معناشناسی «معیشت ضنک» در آیه ۱۲۴ طه

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمحمد موسوی مقدم, فتح‌الله نجارزادگان, شیما محمود‌پور

نقش سیاق در تفسیر آیة تبلیغ

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, محبوبه غلامی

بررسي ديدگاه تفسيري علامه طباطبايي در تفسير آيه تبيان

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهعلی نصیری, سیدمصطفی مناقب, سیدکریم خوب‌بین خوش‌نظر

بررسي برداشت‌هاي تفسيري علامه‌طباطبايي درباره آيات مربوط به لوح محفوظ

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمرتضی حسینی شاهرودی, محمدعلی وطن‌دوست

بررسي آیات استثنايي سوره هاي انعام و اسراء

نام نشریهحسنا

نام نویسندهقاسم بستانی, مینا شمخی, نصره باجی